حقیقتا من پدر ترمزو درآوردهم. سرعت بالا، ترمزای شدیدتر و ناگهانیتر و بیشتری میخواد دیگه کلا. حالا شاید واسه حرفهایها نه، ولی واسه من که چرا. الان برای کم کردن استرس تاخیریم حاشیه بزرگراه نگه داشتهم. چند دقیقه پیش، تو بولوار فلسطین، همینجور با سرعت و لاییکشان میومدم که دیدم دو تا ماشین تو فاصلهی دور، جلوم دارن دور میزنن. جلوتره یه شاسی بود و یهکم لفتش داد، عقبیه النود بود و پشت اون گیر کرد و واستاد. محاسباتم برای رفتنشون اشتباه دراومد و تو چند ثانیه رسیدم بهشون. دیگه صدِ بر هزار مطمئن شدم زدم بغل النود. دستی رم کشیدم، ناامیدانه. هووووف... فک کنم با فاصلهی دهبیست سانت ازش متوقف شدم. رانندهی سرخوش النود حتی نفهمید! روش سمت شاسیه بود که کی میره که این بره. فقط یه بچهی شاید یک ساله بود که از تو شیشه زل زده بود به من و من خدا رو شکر میکردم که نزدم بهش. هوووف... این وقتا متنبه میشم، ولی نمدونم یهکم بعدش چرا باز دیوونه میشم :/ حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1402 ساعت: 0:46